همه به دنبال راههای شاد زیستن هستند، ولی برای بعضی جزو محالات است و فکر میکنند چون در زندگی مشکل دارند امکان ندارد بتوان شاد بود. با خواندن این مطلب میفهمید که داشتن زندگی شاد چقدر ساده است.
در دنیای کمدی، هنرپیشهیی انگلیسی وجود دارد که او را با نام مستر بین Mr.Bean میشناسیم. از آنجا که فلمهایش در تلویزیون خودمان هم بارها پخش شده است، حتمن شما خواننده عزیز هم او را میشناسید و حداقل چند کلیپ از او دیدهاید؛ بحث ما درباره نوع نگاهی است که این شخصیت به زندگی دارد.
مستر بین مردی است که نه تحصیل کرده، نه پول دارد و نه خوشقیافه است. او نه هنری دارد، نه خانوادهیی، نه خانهیی از خود و نه حتا دوست و آشنایی. دایم خرابکاری میکند، اما شاد است. در همان دنیای کوچک و به چشم ما خالی خودش، خوشحال است. به خاطر از دست دادن چیزی غصه نمیخورد، حسرت چیزی را ندارد. تنها کس و کار او یک خرس عروسکی کهنه است که با تخیل خودش به او موجودیت میبخشد، با او حرف میزند و او را همه جا با خود میبرد. البته که مستر بین کرکتری ساخته و پرداختهی ذهن نویسنده و کارگردان است و نقطه ضعفهای بسیاری هم دارد، اما دروغ محض نیست. در واقع همه ما در زندگی روزمره با کسانی مواجه میشویم که به زعم ما چیزی ندارند، اما احساس شادی و خوشبختی دارند؛ راستی راز شادمانی این افراد چیست؟
آنچه شادیها را از ما میگیرد و پای غصهها را به زندگی ما باز میکند، فارغ بودن از لحظه حاضر و پرداختن به گذشته و آینده است. خاطرات تلخ، حسرتها، آرزوهای بر بادرفته، خوشبختی از دسترفته در گذشته و نیز رنجها و مخاطرات هنوزنیامده، ترسهای مبهم، اضطرابهای نامعلوم، نگرانیهای بیاساس در آینده باعث میشود از زمان حال غایب باشیم و نتوانیم خوبیهای لحظه را ببینیم و از آن لذت ببریم. فرض کنید در یک روز بهاری در خیابان راه میروید که ناگهان باد و بارانی شروع میشود که زمین و زمان را به هم میریزد. ممکن است وقوع چنین رخدادی، خرابی، خسارت یا ترسی را به یادتان آورد. ممکن است با مقایسه اوضاع کشوری که پیش از یک زلزله وحشتناک چنین آب و هوایی در آنجا دیده شده بود، بترسید که مبادا این آب و هوا هم زلزله بدی به دنبال داشته باشد یا نگران شوید که نکند لباسهای روی بند رختتان را باد ببرد و….
در صورت چنین تصوراتی در لحظه حضور نخواهید داشت و نمیتوانید لطافت هوا و خنکای باران را روی پوست صورتتان احساس کنید. پرواز شکوفهها و برگهای نورس را در هوا و تغییر رنگ و حالت دم به دم آسمان را ببینید و به این ترتیب یکی از زیباترین تابلوهای سمعی و بصری طبیعت را از دست خواهید داد.
مستر بین در لحظه زندگی میکند. به هر اتفاقی در همان لحظهیی اهمیت میدهد که وجود دارد. وقتی گذشت فراموشش میکند و به دنبال لحظه بعد میرود؛ از این رو، مزههای تلخ زیر زبانش نمیماند و ترس از آینده عیشش را منقص نمیکند.
کمتوقع باشید
رشته آرزو، دراز است و هرگز به آخر نمیرسد. همواره آنچه را داریم نمیخواهیم و آنچه را نداریم میخواهیم. واضح است که ناکام میشویم، خشمگین میشویم. افسرده میشویم و شادی از دستمان میرود. هر چه از دنیا کمتر توقع داشته باشیم، روزگار بر ما خوشتر خواهد گذشت. مستر بین از هیچ کس توقع ندارد و البته خودش را هم ملزم نمیداند که ضرورتن همه توقعات دیگران را برآورده کند.
آسانگیری
بعضی از ما آدمها گویی آفریده شدهایم زندگی را بر خود و دیگران سخت بگیریم و تلخ کنیم. کمالگرایی از آن صفاتی است که متاسفانه نزد خیلیها حسن محسوب میشود و به آن مباهات میکنند، اما کمالگرایی در اصل نوعی نقطه ضعف است. وقتی ما دلمان میخواهد که همه چیزمان در حد کمال باشد، خانهمان بسیار تمیز، مرتب و لوکس باشد. کارمان در حد اعلا، ظاهرمان بینقص، فرزندمان شاگرد اول، همسرمان همه چیز تمام باشد، یعنی ما خود را بینقص و کاملتر از دیگران میدانیم و انتظار نداریم نقصی در خود و زندگیمان وجود داشته باشد. حال آنکه آنچه بینقص تصور میکنیم، در ظاهر امر است و نقصها همه در جایی قرار دارند که دیده نمیشوند. نقصهایی مانند تکبر، خودخواهی، خودمحوری و….
تلاش برای بینقص بودن باعث میشود نسبت به خود و دیگران سختگیر شویم و به همه چیز بیش از حد اهمیت بدهیم و دایم نگران به وجود آمدن نقصی در هر قسمت از مجموعه زندگیمان شویم، همین شادی را از ما میگیرد و تنش و اضطراب را جایگزین آن میکند. فرض کنید خانواده دور میز جمع باشند و بخواهند با لذت و شادی غذای خوشمزهیی را دور هم بخورند و مثلن خانم خانه مدام نگران باشد که مبادا غذا روی رومیزی بریزد و آن را لک کند. «مواظب باش»، «نریزی ها»، «دست کثیفت را روی میز نگذار»… آیا دیگر لذت و شادی باقی میماند؟ مستر بین آسانگیر است، نسبت به چیزی تعصب و حساسیت ندارد، همیشه سادهترین راه حل را انتخاب میکند و از آن بسیار لذت میبرد.
برای خودتان زندگی کنید
بسیاری از ما برای خود زندگی نمیکنیم، بل برای جلب رضایت دیگران زندگی میکنیم، خود را به قسمی میآراییم که دیگران خوششان بیاید، لباسی میپوشیم که باب طبع دیگران باشد، خانه را قسمی تزیین میکنیم که دیگران بپسندند، از موضوعاتی حرف میزنیم، کتابهایی میخوانیم، به چیزهایی علاقه نشان میدهیم که دیگران دوست داشته باشند. دیگران بپسندند و مورد تایید دیگران باشد. میدانید که برآوردن همه اینها، چه حجمی از تلاش، وقت، انرژی و استرس را طلب میکند و این همه فقط به خاطر این که دیگران از ما راضی باشند خود ما چه میشویم؟ اگر برای خود زندگی نکنید و فقط در پی جلب رضایت دیگران باشید، نعمت شادی از کفتان خواهد رفت.
شکرگزار باشید
و بالاخره به مهمترین بخش مطلب یعنی شاکر بودن میرسیم. یکی از چیزهایی که بیشتر از همه ما را از شادیها و لذتهای زندگی دور میکند، ناشکری است. ناشکری یعنی ندیدن نعمتهای زندگی و دیدن آن چیزهایی که میخواهیم و نداریم و معلوم هم نیست که خواستههایمان الزامن به خیر و صلاح ما باشد. ناشکری یعنی ظاهرمان را جور دیگری بخواهیم، نه آن جور که هست، آرزوی خانواده و همسر و فرزند دیگری داشته باشیم، نه آنهایی که هستند. خواستار کار دیگری، شهر و کشور دیگری و شرایط دیگری باشیم. چطور میتوان از کسی که مدام از وضعیتش شکایت دارد و ناراضی است، توقع شاد بودن داشت؟ چنین شخصی محکوم به ناکامی و نارضایتی همیشگی است. لذت بردن از هرچه داریم، شکر عملی است، جدای از شکر زبانی. ما نمیتوانیم دنیا را تغییر دهیم، اما میتوانیم نگرش خودمان را تغییر دهیم و از دنیا همان طور که هست لذت ببریم. مستر بین از کوچکترین جزییات زندگیاش لذت میبرد و با آن خوش است. حتا از موشی که در دیوار اتاقش لانه کرده است. «خراسان نیوز»